نکاتی در باب مقام "رضا" در سالگرد میلاد امام رضا (ع):

ساخت وبلاگ

-       گاهي وقت‌ها انسان از خدا راضي نيست. دائم به خدا اعتراض مي‌کند. چرا چنين كردي؟ ما اگر به خدا يقين داشته باشيم، ديگر از او ناراضي نيستيم. (امام علی (ع) می فرماید: رضایت مندی دستاورد یقین است) خداوند حکيم است. شما وقتي مي‌دانيد که پزشك شما خيلي خوب است، خيلي خوب به حرف‌هاي او دقت مي‌كنيد. هرچه پزشك مي‌گويد، شما گوش مي‌دهي و مي‌گويي: چشم! مي‌گويند: آقا چقدر بله قربان گو شده‌اي؟ مي‌گويي: چون او حکيم است. حرفايش از روي حکمت است. مکانيک ماشين را باز مي‌کند. به هرجايي دست مي‌زند، شما آخ نمي‌گويي. نمي‌گويي: اين ماشين من است. چرا پيچ و مهره هايش را روي زمين انداختي؟ چرا موتورش را پايين آوردي؟ مي‌گوييم: اين مکانيک است. چند مسئله راجع به خدا هست كه ما بايد آن‌ها را بدانيم. 1- بدانيم كه خدا حکيم است. 2- بدانيم خدا قادر است. 3- بدانيم خدا ما را دوست دارد و مهربان است. 4- الطاف او را در گذشته فراموش نکنيم.

-       اگر بيل در خاك نخورد، خاك بهبود نمي‌يابد. خاك با بيل زيرو رو مي‌شود و براي كاشت گندم آماده مي‌شود. گندم له مي‌شود و براي آرد آماده مي‌شود. آرد زير دست خمير مي‌شود و براي نان آماده مي‌شود. نانوا بر سر خمير مي‌زند و به تنور مي‌فرستد. نان تهيه مي‌شود و دوباره در زير دندان ما له مي‌شود. ما نمي‌توانيم بگوييم: چرا نان له شد. اين همه سختي كشيديم تا دوباره له شود؟ چون مواد موجود در گندم مي‌خواهد سلول بدن انسان شود. خداوند چشم ما را از چربي ساخته است. بنابراين اشك را قرار داد تا از آن محافظت كند. چون چربي زود خراب مي‌شود، آن را با آب نمک مخلوط كرد. براي اينکه نور چشم ما را اذيت نكند، در بالاي چشم ابرو گذاشت. و...

-       روايت داريم كه پيامبر فرمودند: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ يَا ابْنَ آدَمَ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ وَ لَا تُعَلِّمْنِي مَا يُصْلِحُكَ» (خصال صدوق، ج‏1، ص‏4) «اطعني» تو بندگي خودت را بکن. نمي‌خواهد خدايي را به من ياد بدهي. من مي‌دانم چه طور خدايي کنم. گاهي وقت‌ها ما بنده‌ي خدا نيستيم. ولي به خدا مي‌گوييم: خدايا چنين کن. صلاح اين است که چنين کني. چرا به تو گفتم و انجام ندادي؟ مثل اينکه فكر مي‌كنيم كه خدا کارگر من است. تو بندگي کن. خدا مي‌داند چه طور خدايي كند. حديث داريم «اطعني» تو بنده باش. «وَ لَا تُعَلِّمْنِي مَا يُصْلِحُكَ» به من ياد نده كه صلاح چيست؟ من بهتر مي‌دانم که صلاح چيست. گاهي وقت‌ها ما راضي نيستيم. مي‌گوييم: چرا چنين شد؟ بعد معلوم مي‌شود كه انجام نشدن به نفع ما بود. (و عسی ان تکرهوا شیئا فهو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا فهو شر لکم) (بقره 216)

-       اگر کسي از خدا راضي باشد هيچ جيز برايش فرق نمي‌كند. نمي‌گويد: چرا فلاني پرتقال كيلويي فلان قدر مي‌خورد و من پرتقال كيلويي فلان قدر مي‌خورم؟ پرتقال، پرتقال است. فرق نمي‌کند. بچه بودم به پدرم گفتم: به چراغاني برويم؟ گفت: اين لامپ را ببين. صدتا از اينها آنجا است. اگر کسي از خدا راضي باشد، خداوند او را براي يك کارهاي خوب انتخاب مي‌کند. پيامبر(ص) فرمودند: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ فَإِنْ صَبَرَ اجْتَبَاهُ وَ إِنْ رَضِيَ اصْطَفَاهُ»(مسكن‏الفؤاد، ص‏84) اين حديث را امروز در بحار ديدم. داريم «وَ إِنْ رَضِيَ» يعني اگر انسان از خدا راضي باشد، خدا يك کار مهمي را در دست او قرار مي‌دهد.

-       مردم امام حسين را دوست دارند و براي او نذري مي‌دهند. حالا برنج هر قيمتي مي‌خواهد، باشد. روغن هرقيمتي مي‌خواهد، باشد. پس معلوم است كه راضي است. امام حسين بر دوش پيغمبر رفت و گفت: راضي هستم. زير سم اسب رفت و گفت: «رضم برضاک» راضي هستم به رضاي تو! امام حسين در هر حالتي از خدا راضي است. اما ما اين طور نيستيم. بنده اگر قرار باشد مديرکل نباشم، استعفا مي‌دهم. من اگر کانديدا شوم و در اين شهر رأي نياورم، ديگر در اين شهر زندگي نمي‌کنم. «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني‏ مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني‏ مُخْرَجَ صِدْقٍ» (اسراء/80) آمدن و رفتن تو مهم نيست. مهم اين است که صدق داشته باشي. يعني با صداقت بيايي و با صداقت بروي. اين مهم است. اينكه روي اين صندلي بنشيني يا روي آن صندلي بنشيني، مهم نيست. آن چيزي كه مهم است، صدق تو است.

-       اميرالمومنين علي(ع) فرمود: «مَنْ رَضِيَ بِقِسْمِهِ لَمْ يَسْخَطْهُ أَحَدٌ»(غررالحكم، ص‏398) کسي که از خدا راضي باشد، احدي از او بدش نمي‌‌ايد. همه او را دوست دارند. «سخط» به معني غضب است. يعني احدي او را غضبناک نيست.

-       از ديگر آثار رضا اين است که باب عيش است. زندگي شيرين است. بزرگی نقل میکرد که روزی خيلي عصباني بودم. در ماشين نشسته بودم و حرص مي‌خوردم. يكباره ديدم كه يك كاميون جلوي ماشين ما پيچيد. ديدم كه پشت كاميون نوشته شده بود: شد، شد. نشد، نشد. انگار اين كاميون براي نجات من آمده بود. چقدر بيخودي غصه مي‌خوريم. مشكل از خودمان است. قرآن مي‌گويد: پاتک بزن. «ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ» (مومنون/96) يعني اگر تلخي به سراغ تو آمد، تلخي را با تلخي جواب نده. تلخي را با يك کار زيبا دفع کن. (اگر زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز) اگر او به تو فحش داد. تو به او سلام كن. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»(فرقان/63) اوغات خود را تلخ نکنيد. مگر ما چقدر زنده هستيم؟ بچه که متولد مي‌شود، در گوشش اذان مي‌گويند. وقتي هم از دنيا مي‌رود، برايش نماز مي‌خوانند. اين مي‌خواهد بگويد كه فاصله‌ي دنيا تا آخرت يك اذان و نماز است. اذان و نماز چقدر فاصله دارند؟ نمي‌ارزد که ما زندگي خود را به خاطر حرف ديگران تلخ کنيم. وقتي زندگي تلخ شود، از خدا راضي نيستيم. آنوقت خدا هم از ما راضي نيست. داريم «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» (مائده/119)

-       وقتي بنده‌ خدا راضي است، حتماً خدا هم راضي است. رضايت خدا را جلب کنيم. اگر ما از خدا راضي شويم، خدا هم از ما راضي مي‌شود. وقتي امام حسين در كربلا بالاي سر ياران خود كه بر زمين افتاده بودند، مي‌رفت مي‌گفتند: «ارضيتَ عنًي» حسين جان از من راضي هستي؟ من فقط مي‌خواهم تو راضي باشي. در قرآن چند آيه داريم كه خدا به پيغمبرش مي‌گويد: گل روي تو! مي‌گويد: قبله را عوض کرديم. «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها»(بقره/144)،  قبله‌ي ما بيت المقدس بود. به ما نيش مي‌زدند و مي‌گفتند: شما قبله نداريد. چون به طرف بيت المقدس مي‌ايستيد. به سمت قبله‌ي يهودي‌ها مي‌ايستيد. پيغمبر ناراحت شد. آيه نازل شد كه پيغمبر چه شده است؟ «قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»(بقره/144) به تو نيش مي‌زنند. به خاطر گل روي تو «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها» جهت قبله را عوض مي‌كنيم. از آن جايي که خدا ناز پيغمبر را در دنيا مي‌خرد. مي‌گويد: «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏»(ضحى/5)‌اي پيغمبر! در قيامت آنقدر به تو مقام شفاعت مي‌دهم كه از امتت شفاعت بکني تا راضي شوي. هم در دنيا راضي باشي «تَرْضاها» و هم در آخرت راضي باشي. علت اینکه در دعاهایمان می گوییم "خدایا قلب امام زمان از ما راضی و خشنود بگردان" نیز همین است چرا که وقتی ولی خدا از ما راضی باشد خدا هم از ما راضی است.

-       از ديگر برکات رضا اين است که آدم حسود نيست. راضي حسود نيست. آدم حسود مي‌گويد: چرا؟ ولي راضي مي‌گويد: راحت هستم. اميرالمومنين علي(ع) فرمودند: «من رضي بحاله لم يعتوره الحسد»(غررالحكم، ص‏300) کسي که راضي باشد، حسد او را نمي‌بلعد. آدم راضي سخت گير نيست.

-       حديث داريم چه کنيم که خدا از ما راضي شود؟ علامت رضاي خدا اینها است. «رُوِيَ أَنَّ مُوسَى ع قَالَ يَا رَبِّ أَخْبِرْنِي عَنْ آيَةِ رِضَاكَ مِنْ عَبْدِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ إِذَا رَأَيْتَ نَفْسَكَ تُحِبُّ الْمَسَاكِينَ وَ تُبْغِضُ الْجَبَّارِينَ فَذَلِكَ آيَةُ رِضَايَ» (أعلام‏الدين، ص‏283) خدا مي‌گويد: به روحت مراجعه کن. اگر واقعا فقرا را دوست داري و از جبار‌ها و طاغوتي‌ها بدت مي‌‌ايد، من هم تو را دوست دارم. مثلاً هر دو عمه‌ي شما به مهماني مي‌آيند. يكي فقير است و يكي پولدار است. وقتي عمه‌ي پولدار مي‌آيد. شما با او سلام و احوالپرسي مي‌كني و خوش آمد مي‌گويي. اما وقتي عمه‌ي فقير مي‌آيد. مي‌گويي: عليک سلام! اينجا بنشين. از اين كار معلوم مي‌ شود كه خدا ما را دوست ندارد. هرکس مي‌خواهد بفهمد كه خدا او را دوست دارد يا دوست ندارد، ببيند كه در دلش چه كسي را دوست دارد.

-       اگر رابطة بنده و خدا، به وادی محبّت کشیده شود، این رضا و پسند، قهری و حتمی است و گواه صدق و راستی در عشق و دوستی است.

-       یکی درد و یکی درمان پسندد/ یکی وصل و یکی هجران پسندد/ من از درمان و درد و وصل و هجران/ پسندم آن چه را جانان پسندد

-       حسین بن علی علیه السلام که آن همه رنج و بلا و محنت کشید و دید، بر همه راضی بود و گله و شکایتی نداشت و می فرمود: «رضا الله رضانا اهل البیت (موسوعه کلمات الامام الحسین ص 328)؛ رضای خدا، رضای ماست و ما خاندان، به چیزی راضی هستیم که خدا راضی باشد»

-       آن چه به انسان هنگام بلا و مصیبت، آرامش روان و طمأنینه و قرار می بخشد، رضا و تسلیم است. حتی آسایش جسمی و بدنی هم در سایة همین حالت روحی است. علی (ع) می فرماید: «الرضا ینفی الحَزَن؛ (غرر الحکم حدیث 410) رضا و تسلیم، اندوه را از بین می برد»

-       وی در سخن دیگری می فرماید: «مَن رَضی بما قَسَمَ اللهُ لهُ إستراح بَدَنُه؛ (بحار ج 71 ص 139) هر کس به آن چه خدا برای او سهم و قسمت قرار داده، راضی باشد، بدنش هم راحت و آرام می شود». از کجا می توان به وجود ایمان در نهاد انسان پی برد؟ از داشتن روحیة رضامندی.

-       بعضی تنها وقتی «راضی» اند که اوضاع بر وفق مرادشان باشد و ایام به کام؛ اما به محض آن که وضع، باب طبعشان نشود، ناخرسندی آنان آغاز می گردد. بعضی هم در همه حال راضی اند؛ چه دلخواهشان باشد، چه ناخوشایند و این، میزان «اطاعت خدا» ست. حضرت صادق علیه السلام می فرماید: «ریشه و اساس طاعت الهی، «صبر» و «رضا» از خداوند است؛ چه آن جا که مطلوبش باشد و چه آن جا که ناخوشایند باشد. (میزان الحکمه حدیث 7291)

-       نتیجة این رضامندی، گوارایی زندگی است. امام علی علیه السلام می فرماید: «اِنَّ اهنأ النّاسِ عشیاً مَن کانَ بما قسم الله لهُ راضیاً؛ (غرر الحکم حدیث 3397) زندگی کسی گواراتر است که به آن چه خداوند برای او تقسیم کرده و مقدر نموده، راضی باشد.»

-       همة اینها در جایی است که بنده بداند وضع و موقعیتی که دارد، حاصل اراده و مشیت و خواست خداوند است و به خواستة الهی رضا دهد؛ تا ایمان و اطاعت و محبت خود را اثبات کند. وگرنه، گرفتاری ها، بدبختی ها و فلاکت هایی که نتیجة تنبلی و بی تدبیری و ندانم کاری بنده است، از محدودة این بحث، خارج است و در آن گونه موارد، باید از همة امکانات و ابزار بهره گیرد؛ تا خود را از بلا و گرفتاری و بیماری و تنگ دستی، نجات دهد. کار و مشیت خدا را نباید با پیامدهای سوء بد عمل کردن خود، اشتباه بگیرد و به وضع موجود خود، تن دهد. قرآن می فرماید: «ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک» (نساء 79) هر چه خیر و حسنه است از جانب خداست و هر چه بدی و شرور است از جانب نفس انسان است.

-       موضوع «رضا» نیز مثل محبت، دو جانبه است؛ رضای بنده از خدا و رضای خدا از بنده و هر دو رضا، نشانة کمال ایمان و صلاحِ عمل و صحت رفتار است. یکی از مهم ترین پاداش های الهی به عمل بندگان، «رضوان» است که خداوند آن را از باغ و بوستان های بهشتی و نهرهای جاری و قصرهای آن، برتر و بزرگ تر می داند؛ «و رضوان من الله اکبر» (توبه 72)

-       هر مولا، وقتی از غلامش راضی و خرسند است که مطیع فرمان و مجری اوامر و در پی کسب رضای مولا باشد. حضرت امیر علیه السلام می فرماید: «رضی الله سبحانه مقرونٌ بطاعتِهِ؛ (غرر الحکم حدیث 5410) رضایت خدای سبحان، همراه با اطاعت اوست». این خواسته، بسیار مهم و سرنوشت ساز است.

-       خدایا چنان کن سرانجام کار/ تو خشنود باشی و ما رستگار

-       اگر همة عالم و آدم را از خودمان راضی کنیم، اما «رضای الهی» را نداشته باشیم، ارزشی ندارد و اگر خدا از ما راضی باشد، هر چند دیگران ناراضی باشند، برتر است؛ زیرا معیار و ملاک سعادت و فلاح، خرسندی خداوند است و بدون آن، هیچ موفقیتی، کامیابی نیست؛ بلکه خسران است. تنها زمانی کسب رضایت دیگران ارزش دارد که رضایت آنها مبتنی بر حق باشد آنگاه کسب رضایت آنها کسب رضایت خداست.

-       امام علی علیه السلام در نامه ای به محمد بن ابی بکر، چنین نوشته است: «و لا تسخط الله برضا احدٍ من خلقه»؛ (نهج البلاغه نامه 27) پروردگارت را با خشنودی هیچ یک از آفریدگانش به خشم نیاور.

-       همة این ویژگی ها، کرامت ها و پاداش ها، افزون بر این نعمت ارزشمند است که «رضی الله عنهم و رضوا عنه»؛ (مجادله 22) خدا از آنان راضی است و آنان هم از خدا راضی اند. خداوند در پایان آیه نیز به این افراد، عنوان زیبندة «حزب الله» می دهد و آنان را رستگار می شمارد. این، اوج سعادت یک انسان است که هم خداوند از او و عملکردش خرسند باشد و هم او از پروردگارش راضی باشد (خوش آن بی مهربانی هر دو سر بی...)

-       برخلاف انسان صابر كه شايد در باطن ناخشنود بوده و تنها در ظاهر اعتراضي نمي كند. در روايتي از پيامبر اكرم(ص) از قول جبرائيل درباره مقام رضا نقل است: «انسان راضي از آقاي خويش ناخشنود نيست؛ چه از دنيا بهره مند باشد و چه بي بهره، و به عمل اندك بسنده نمي كند»

-       امام حسين(ع) نمونه متعالي و كامل اين صفت است و در رفتار و گفتارش، رضايت و تسليم حق موج مي زند. امام صادق(ع) سوره «والفجر» را سوره امام حسين(ع) مي نامد، زيرا ايشان را جلوه تمام و كمال اين آيه: «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضية مرضية» مي داند. امام حسين(ع) همان روح آرامش يافته در سايه ياد خداست كه فرمود:«الابذكر ا... تطمئن القلوب» و در حالي روز عاشورا به سوي ملكوت اعلي پركشيد كه رضايت و تسليم خويش را با همه وجود به اثبات رساند. در دعاي عرفه هم از امام حسين(ع) مي خوانيم «قضا و قدرت را برمن خير و مبارك ساز تا آنچه دير مي خواهي برمن، زودتر نخواهم و آنچه زودتر مي خواهي، ديرتر مايل نباشم»

-       امام حسين(ع) در آخرين لحظات عمر شريفش، در قتلگاه فرمود: «رضا بقضائك و تسليماً لامرك و لامعبود سواك يا غياث المستغيثين». اين پيام رضايت و تسليم در مقابل حوادث از سوي امام حسين(ع) آن «نفس مطمئنه‏اي‏» كه نداي «ارجعي‏» را با مقام بلند «راضية مرضية‏» لبيك گفته است در روز عاشورا به زينب واگذار شد. ابن‏زياد به حضرت زينب سلام الله عليها مي‏گويد: «كيف رايت صنع الله باخيك و اهل بيتك‏»؛ معامله خدا را با برادرت حسين و اهل بيتت چگونه ديدي؟ زينب جواب مي‏دهد: «ما رايت الا جميلا»؛ جز زيبايي چيزي نديدم. يعني او نه تنها راضي به شهادت بوده است ‏بلكه بر اين خون و نبرد شجاعانه مباهات مي‏كند زيرا فرجام آن را زيبا مي‏بيند.

-       صفت «رضا» درباره ی امام هشتم صفتی چندسویه است: از یك سو خدا، پیامبر، دوست و دشمن، موافق و مخالف از امام رضایت داشتند (لقب «رضا من آل محمد» به ایشان دادند) و از سوی دیگر، امام به مقامی عالی ای دست یافته بود كه به واسطه ی آن توانست بر مشكلات عصر خویش، فایق آید و با پرورش این صفت عالی در خود، كه بالاتر از مقام صبر است، به آرامش و امنیت خاطر دست یافت، و شاید این همان تعبیر دیگر رضا به قضای الهی است. و از سویی دیگر به واسطه دستیابی به مقام رضا، زندگی در محیط اشرافی خلافت مامون و پذیرش ولایتعهدی او با زندگی به عنوان یک فرد عادی اجتماع (زندگی ساده ایشان به عنوان امام) در نفس و وجود او تغییری پدید نیاورد.

:: وبلاگ شخصی امیر خسروی ::...
ما را در سایت :: وبلاگ شخصی امیر خسروی :: دنبال می کنید

برچسب : نکاتی در باب مکاتبات اداری,نکاتی در باب معماری موزه,نکاتی در باب نوشتن نامه اداری,نکاتی در باب ازدواج,نکاتی در باب نقد کتاب,نکاتی در باب ارزش و قیمت,نکاتی چند در باب مفهوم فرم, نویسنده : khosravi1359o بازدید : 160 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 13:42